به طور کلی همه ما همیشه دارای افکار ناخواسته هستیم که به ذهن ما خطور میکنند. افکار نا خواسته به خودی خود هم ایرادی ندارند ولی مشکل از زمانی شروع میشود که ما نمی توانیم جلوی این افکار را بگیریم و این افراد شروع به بزرگ زدن در ذهن ما میشوند تا جایی که مجبور میشویم برای رهایی از آنها و یا حداقل برای کمرنگ کردن انها به آن عمل کنیم تا شاید از این رنج و عذاب رهایی یابیم.انسان ها موجودات پیچیده ای هستند.
ما طیف گسترده ای از احساسات، خواسته ها و علایق داریم که اعمال و رفتار ما را هدایت می کنند. یکی از جذاب ترین پدیده هایی که در افراد با آن مواجه می شویم، وسواس است. وسواس یک تثبیت شدید، مداوم و گاهی غیرمنطقی بر یک شی، فعالیت یا ایده خاص است. این می تواند به اشکال مختلف ظاهر شود، از سرگرمی های بی ضرر تا اعتیادهای مخرب. در این مقاله به بررسی ریشه وسواس می پردازیم و سعی می کنیم بفهمیم چرا افراد نسبت به چیزهای خاصی وسواس پیدا می کنند.
اولین چیزی که در مورد وسواس باید فهمید این است که یک پدیده ساده نیست. این نتیجه یک تعامل پیچیده از عوامل بیولوژیکی، روانی و اجتماعی است. برای درک ریشه وسواس، باید هر یک از این عوامل را به ترتیب بررسی کنیم.
عوامل بیولوژیکی
مغز انسان اندام بسیار پیچیده ای است که بر تمام افکار، احساسات و رفتارهای ما حاکم است. از میلیاردها نورون تشکیل شده است که از طریق سیگنال های الکتریکی و شیمیایی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که مناطق خاصی از مغز در تجربه وسواس نقش دارند.
یکی از مناطق کلیدی مغز درگیر در وسواس مخطط است. این منطقه مسئول پردازش سیگنال های پاداش است و نقش مهمی در یادگیری و انگیزش دارد. وقتی چیزی لذت بخش یا با ارزش را تجربه می کنیم، مانند خوردن یک غذای خوشمزه یا دریافت یک تعریف، جسم مخطط دوپامین را آزاد می کند، یک انتقال دهنده عصبی که حس لذت را ایجاد می کند و رفتاری را که منجر به پاداش شده است، تقویت می کند.
در افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری- جبری (OCD)، جسم مخطط بیش از حد فعال است. این بدان معنی است که آنها هنگام انجام برخی رفتارها، مانند شستن دست ها یا بررسی قفل درها، احساس پاداش شدیدی را تجربه می کنند. این می تواند به یک حلقه بازخورد منجر شود که در آن رفتار به طور فزاینده ای با ارزش می شود و فرد بیشتر و بیشتر بر آن متمرکز می شود.
بیشتر بخوانید: انواع وسواس فکری
زمانی که ما با وسواس های فکری خود به سازگاری میریزیم و آنها را میپذیریم شروع به عمل کردن به آنها می پردازیم به این ترتیب آنها را همانند برنامه و دستور کاری در روزمره خود وارد میکنیم که این کار بسیار خطرناک است زیرا می تواند افکار اصلی ما ریشه کند و زندگی ما را منحرف کند و قهقرا بکشاند. این افکار میتوانند تاثیر جدی بر روی زندگی ما بگذارند. برای مثال کسانی که حس میکنند باید روزی 10 بار دوش بگیرند و اگر این کار نکنند احساس خواهند کرد. با سایت روانکده همراه باشید.
بسیاری از افراد باور دارند که وسواس های آنها بعد از یه اتفاقی در زندگی آنها رخ داده است. برای مثال این وسواس ها ممکن است بعد از سابقه مصرف مواد مخدر و یا الکل و یا تروما های شدید و… اتفاق می افتند. این افراد نمی توانند اتفاق هایی که در ذهن خود افتاده است را از ذهنشان خارج کنند. در فرهنگ اسلامی ریشه وسواس های فکری بیشتر در اجبار به عمل به واجبات مذهبی دارد. به صورت کلی می توان گفت از مهمترین عواملی که وسواس فکری را باعث میشود نشخوار فکری است. در نشخوارهای فکری فرد نمی تواند افکار را از ذهن خود بیرون کند و مدام و ناخود آگاه به سراغ آن افکار میرود این افراد بعد از مدتی دچار خستگی مغزی و روانی میشوند و مجبور میشوند به افکارشان جامه عمل بپوشانند.
دیدگاهتان را بنویسید