طرحواره یک سازه روانشناختی است که به ما کمک میکند بفهمیم که چگونه موقعیت خاصی را درک میکنیم یا دچار تغییر خاصی در زندگی میشویم. سه نوع طرحواره وجود دارد: مثبت، واقع بینانه تر و شناختی. دلایل ایجاد طرحوارههای روانشناختی، ارائه طرحی ساختاریافته برای فرد است تا تجربیات خود را در خارج از محیط آشفته هدایت کند.طرحواره اصطلاحی است که برای توصیف یک نوع چارچوب ذهنی استفاده می شود. طرحوارههای ذهنی بهعنوان بازنماییهای مبتنی بر روانشناختی از دانش در مورد خود و محیط ما در نظر گرفته میشوند که بیشتر پردازش اطلاعاتی ما را بهعنوان سیستمهای خودسازماندهی برای تفکر، احساس و رفتار هدایت و انگیزه میدهند. طرحواره ها همچنین به افراد در پردازش تغییرات کمک می کنند. طرحواره درمانی روانشناختی در مورد شکستن این طرحواره های منفی و در مقابل، قرار دادن طرحواره های دیگر برای ایجاد دیدگاه مثبت تر به زندگی است. ما امروز در روانکده قصد داریم به این موضوع مهم روانشناسی بپردازیم.
به عنوان مثال، تصور کنید که طرح واره ای برای ظاهر یک «دانشجوی خوب» دارید. این طرحواره ممکن است شامل ویژگی هایی مانند ساکت بودن، توجه و سخت کوشی بودن باشد. اگر در کلاس با دانش آموزی ملاقات کنید که سر و صدا و مزاحم است، طرحواره شما ممکن است یادآوری جنبه های مثبت رفتار یا عملکرد آن دانش آموز را برای شما دشوارتر کند. شما همچنین ممکن است رفتار آنها را منفی تفسیر کنید، حتی اگر آنها به روش های دیگر خوب عمل کنند.
طرحواره ها را می توان از طریق تجربیات ما تقویت یا تغییر داد. اگر به طور مداوم با اطلاعاتی روبرو می شویم که با طرح ما در تضاد است، ممکن است شروع به تنظیم طرح خود برای تطبیق بهتر با اطلاعات جدید کنیم. از سوی دیگر، اگر به طور مداوم با اطلاعاتی روبرو شویم که طرحواره ما را پشتیبانی می کند، ممکن است در باورهای خود تثبیت شده و کمتر به دیدگاه های جایگزین توجه کنیم.
طرحواره یک روال ثابت است که ما در زندگی روزمره خود ایجاد می کنیم. آنها چیزی هستند که ما بیشتر با آنها آشنا هستیم و بدون اینکه زیاد به آن فکر کنیم دنبال می کنیم. مشکلات زمانی شروع می شوند که این روند الگوبرداری برای موقعیتی که در آن قرار داریم بسیار سفت و سخت می شود. وقتی این اتفاق می افتد، طرحواره ما احساسات منفی را تقویت می کند که منجر به اضطراب و خشم می شود.
طرحواره یک روال ثابت است که ما در زندگی روزمره خود ایجاد می کنیم. آنها چیزی هستند که ما بیشتر با آنها آشنا هستیم و بدون اینکه زیاد به آن فکر کنیم دنبال می کنیم. مشکلات زمانی شروع می شوند که این روند الگوبرداری برای موقعیتی که در آن قرار داریم بسیار سفت و سخت می شود. وقتی این اتفاق می افتد، طرحواره ما احساسات منفی را تقویت می کند که منجر به اضطراب و خشم می شود.
فهرست مطالب
طرحواره ها چگونه شکل می گیرند
طرحواره ها از طریق تجربیات و تعاملات ما با جهان شکل می گیرند. زمانی که با اطلاعات جدیدی روبرو می شویم، مغز ما سعی می کند آن را در طرحواره های موجود خود جای دهد. اگر اطلاعات جدید با طرحواره ما سازگار باشد، تمایل داریم آن را بهتر به خاطر بسپاریم و آن را به گونه ای تفسیر کنیم که با طرحواره ما سازگار باشد. اگر اطلاعات جدید با طرحواره ما ناسازگار باشد، ممکن است برای به خاطر سپردن یا تفسیر دقیق آن مشکل سخت تری داشته باشیم.
بیشتر بخوانید: انواع اهمال کاری
چگونه طرحواره ها بر ادراک و رفتار ما تأثیر می گذارند
طرحواره ها می توانند تأثیر قدرتمندی بر ادراک و رفتار ما داشته باشند. آنها می توانند بر نحوه تفسیر اطلاعات، نحوه تصمیم گیری و نحوه رفتار ما در موقعیت های اجتماعی تأثیر بگذارند.
یکی از راه هایی که طرحواره ها بر ادراک ما تأثیر می گذارند، شکل دادن به توجه و حافظه ما است. هنگامی که با اطلاعات جدید روبرو می شویم، تمایل داریم به جنبه هایی توجه کنیم که با طرح واره ما سازگار است و جنبه های ناسازگار را نادیده بگیریم یا فراموش کنیم. این میتواند منجر به درک مغرضانهای از واقعیت شود، جایی که ما فقط چیزهایی را میبینیم و به یاد میآوریم که با طرحواره موجود ما مطابقت دارند.
طرحواره ها همچنین می توانند با هدایت انتظارات و ترجیحات ما بر تصمیم گیری ما تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، تصور کنید که در نظر دارید در کدام دانشگاه شرکت کنید. اگر طرحی برای ظاهر یک “دانشگاه خوب” دارید، این طرح ممکن است ترجیحات شما را برای برخی دانشگاه ها بر اساس عواملی مانند شهرت، مکان یا برنامه های دانشگاهی راهنمایی کند.
نظریه طرحواره مفهومی اساسی در روانشناسی شناختی است که چگونگی سازماندهی و تفسیر اطلاعات را توسط انسان توضیح می دهد. این نظریه بیان می کند که افراد دارای چارچوب های ذهنی هستند که به عنوان طرحواره ها شناخته می شوند، که به آنها کمک می کند تا جهان اطراف خود را سازماندهی و درک کنند. این طرحواره ها بر اساس تجربیات، دانش و باورهای قبلی هستند و بر ادراک، حافظه و رفتار ما تأثیر می گذارند. این مقاله نظریه طرحواره روانشناسی را با عمق بیشتری بررسی می کند و در مورد تعریف، اجزا، کارکردها و کاربردهای عملی آن بحث می کند.
تعریف نظریه طرحواره:
نظریه طرحواره یک نظریه شناختی است که توضیح می دهد که انسان چگونه اطلاعات را پردازش کرده و تجربیات خود را معنا می کند. طرح واره یک چارچوب ذهنی یا مفهومی است که دانش را درباره یک مفهوم یا پدیده خاص سازماندهی و ساختار می دهد. طرحواره ها از طریق تجربیات، دانش و باورهای قبلی شکل می گیرند و به عنوان الگوهای ذهنی ایفای نقش می کنند که به افراد در تفسیر اطلاعات و رویدادهای جدید کمک می کنند. بر اساس نظریه طرحواره، افراد به طور فعال درک خود از جهان را با استفاده از طرحواره های خود برای تفسیر و سازماندهی اطلاعات دریافتی می سازند.
اجزای طرحواره:
طرحواره ها سه جزء اساسی دارند: محتوا، ساختار و فرآیند. محتوا به اطلاعات یا دانشی اطلاق می شود که طرحواره حاوی آن است. به عنوان مثال، طرح واره ای در مورد سگ ها ممکن است شامل اطلاعاتی در مورد ظاهر، رفتار و زیستگاه آنها باشد. ساختار به روشی اطلاق می شود که در آن محتوای طرحواره سازماندهی و به هم مرتبط می شود. به عنوان مثال، طرحواره ای در مورد سگ ها ممکن است اطلاعاتی در مورد نژادهای مختلف، ویژگی های فیزیکی و خلق و خوی آنها سازماندهی کند. فرآیند به روشی اشاره دارد که در آن از طرحواره ها برای تفسیر و سازماندهی اطلاعات جدید استفاده می شود. به عنوان مثال، طرحواره ای در مورد سگ ها ممکن است به شخص کمک کند صدای پارس را به عنوان سیگنالی مبنی بر اینکه سگی در نزدیکی خود است تفسیر کند.
توابع طرحواره ها:
طرحواره ها چندین عملکرد را در پردازش شناختی انجام می دهند، از جمله:
توجه: طرحواره ها به افراد کمک می کنند تا توجه خود را بر روی اطلاعات مرتبط متمرکز کنند و اطلاعات نامربوط را نادیده بگیرند.
تفسیر: طرحواره ها به افراد کمک می کنند تا اطلاعات مبهم یا ناقص را بر اساس دانش و تجربیات قبلی خود تفسیر کنند.
همه از من بدشان می آید مسخره می کنند و منو فردی بی عرزه می دانند مثلا تازه ماشین می روندم همه میخره می کردن می گفتن محسن داره ماشین می رونه!خیلی هم خجالتی هستم و در اجتماع کاملا سکوت می کنم انگار هیچ کاری از دستم بر نمی آید تو اجتماع فقط یه جا میخکوب میشم اصلا هم حرفی برای گفتن نمی توانم پیدا کنم اصلا هم یه دوست صمیمی ندارم و این وضعیت داره منو به قهقرا می بره به نظرتون من باید چه کار کنم؟